30 سال و 108 روز گذشت
امروز دوباره برای نیامدنم گریه می کنم
نیامدم،چون در کوله بار فقرم،ره توشه ای از توبه و انابه نداشتم
امروز هم نیامدم
خیمه اش آنجاست ، کاملا پیداست
غمم های بیشمار دلم،همه غرق این نواست:
«لا اله الا انت ، سبحانک انی کنت من الظالمین»
زمین و زمان ، عرش و فرش ، حتی نگاه خدا هم به این صداست
شرمنده اش شده ام خدا با این همه بغض و حسد،کبر و ریا و بخل
شرمنده ام از این همه توهم زنده بودنم